رهبر ما به مسؤولی نیاز دارد که بداند بیانات ایشان را باید «سرلوحه» قرار داد، نه بر سر «لوح».
رهبر ما به مستمعی نیاز دارد که بداند سخنان رهبری معنایش چیست و چرا گفته می شود ؟و اگر این سخنان
درست است چرا درست است؟ (نه آن که قبل از شروع سخن، بداند که درست است! )
رهبر ما به «جان بر کف»ی نیاز دارد که بداند برای چه چیز جان خود را بر کف می گذارد؟
رهبر ما به دوستداری نیاز دارد که بداند بر جای پای رهبری باید -نه فقط «لب» بلکه - «پا» هم گذاشت .
رهبر ما به تحلیلگری نیاز دارد که بداند «حکم» رهبری حرف آخر است، اما «حرف» رهبری لزوما حرف آخر نیست.
رهبر ما به شعاردهنده ای نیاز دارد که بداند رهبر از «عمل» بیشتر از «شعار» خوشش میاید.
رهبر ما به نظاره گرانی نیاز دارد که به او خیره نشوند، چرا که دیده ی خیره شده، نه محل خیره شدن را به
وضوح می بیند و نه اطرافش را.
رهبر ما به منتقدی نیاز دارد که بداند «باید» انتقاد کرد، اما باید «خیرخواهانه» انتقاد کرد.
رهبر ما به مخالفی نیاز دارد که بداند مخالفت او مانعی بر سر راه رهبری در پیمودن راه حق ایجاد نخواهد کرد.
رهبر ما به موافقی نیاز دارد که بداند مخالف رهبری لزوما «ضد اسلام» نیست.
رهبر ما به دشمنی نیاز دارد که بداند دشمنی با او سودی ندارد.
خلاصه: رهبر ما به کسی نیاز دارد که «بداند»
نظرات شما عزیزان:
